با من بمان
پارت دوم (دازای دوباره معلم شده ؟)
مافیا ی بندر
موری :خوب .. همتون را اینجا جمع کردم که بگم .... *تاچیهارا پرید وسطه حرفش*
تاچیهارا: فوکوزاوا گربه ی جدید پیدا کرده .... یا الیس لباس جدید خریده *بی حوصله*
موری : ساکت بی آدب احترام بزرگترت را خونه جا گذاشتی .... اهوم داشتم می گفتم آژانس امروز یک عضو جدید داشته و خوب چون می دونستم اگر شما ها را مسئول اطلاعات کنم گند میزنید به همه چیز معمور فرستادم تا تحقیق کنه و .....
چویا : اون بیشتر از ما گند زد 🤨
موری : خوب...... راستش
الیس : بلی و خوب باید بگم جنا*زه مامور را توی خونه اش در حالی که با طناب به سقف بسته شده بود پیدا کردیم روی دیوار های خانه پر از جای چنگ بزرگ بود .
موری: وااا چه خوب توضیح دادی الیس چاننننمممم
الیس:🙄
چویا و تاچیهارا:🤣
موری : ااااااا ساکت خوب به هر حال یکی مامور من را کشته و من باید بریم آژانس تا...... *اکوتاگاوا پرید وسط حرفش*
اکوتاگاوا: تا با گریه از فوکوزاوای عزیزت بپرسی چرا مامورت را کشته ؟
موری :(سرخ) ساکت نه خیر می خوام برم ببینم .... یعنی با فوکوزاوا دعوا کنم
کویو سنسه: دعوا ؟
موری: بله
چویا : تو ؟
موری: بله
تاچیهارا : فکر نکنم
موری : خفه شیدددددد
اکوتاگاوا: الان حقوق ما را کم می کنه
موری : معلومه اینکار را می کنم
تاچیهارا: ای خدااااااااا
موری : خفه پاشید یک جنگ پیش راه داریم .
چویا : وای ننهههههه من کمرم درد می کنه نمیام
موری: چیزی گفتی چویا
چویا : نه نه رئیس
موری: آفرین... تازه دازای مسئول آموزشش است
اکوتاگاوا: چیییییییییییی
✨️✨️ بای بای ✨️✨️
مافیا ی بندر
موری :خوب .. همتون را اینجا جمع کردم که بگم .... *تاچیهارا پرید وسطه حرفش*
تاچیهارا: فوکوزاوا گربه ی جدید پیدا کرده .... یا الیس لباس جدید خریده *بی حوصله*
موری : ساکت بی آدب احترام بزرگترت را خونه جا گذاشتی .... اهوم داشتم می گفتم آژانس امروز یک عضو جدید داشته و خوب چون می دونستم اگر شما ها را مسئول اطلاعات کنم گند میزنید به همه چیز معمور فرستادم تا تحقیق کنه و .....
چویا : اون بیشتر از ما گند زد 🤨
موری : خوب...... راستش
الیس : بلی و خوب باید بگم جنا*زه مامور را توی خونه اش در حالی که با طناب به سقف بسته شده بود پیدا کردیم روی دیوار های خانه پر از جای چنگ بزرگ بود .
موری: وااا چه خوب توضیح دادی الیس چاننننمممم
الیس:🙄
چویا و تاچیهارا:🤣
موری : ااااااا ساکت خوب به هر حال یکی مامور من را کشته و من باید بریم آژانس تا...... *اکوتاگاوا پرید وسط حرفش*
اکوتاگاوا: تا با گریه از فوکوزاوای عزیزت بپرسی چرا مامورت را کشته ؟
موری :(سرخ) ساکت نه خیر می خوام برم ببینم .... یعنی با فوکوزاوا دعوا کنم
کویو سنسه: دعوا ؟
موری: بله
چویا : تو ؟
موری: بله
تاچیهارا : فکر نکنم
موری : خفه شیدددددد
اکوتاگاوا: الان حقوق ما را کم می کنه
موری : معلومه اینکار را می کنم
تاچیهارا: ای خدااااااااا
موری : خفه پاشید یک جنگ پیش راه داریم .
چویا : وای ننهههههه من کمرم درد می کنه نمیام
موری: چیزی گفتی چویا
چویا : نه نه رئیس
موری: آفرین... تازه دازای مسئول آموزشش است
اکوتاگاوا: چیییییییییییی
✨️✨️ بای بای ✨️✨️
- ۱.۹k
- ۰۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط